امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

اعتراف

  عزیز دل مامان بالاخره به روزهایی که آرزوشو داشتم رسیدم باور میکنی ...   گاهی وقتا خودمو پشت تو پنهان میکنم وقتی کسی میگه چرا بهمون سر نمیزنی ... تنبلیمونو میزاریم پای تو  وقتی کسی میگه چرا همش خسته ای ... خستگیمو میزارم به حساب شیطنت های تو   وقتی کسی میگه چرا درستو ادامه نمیدی ... بی حوصلگی رو میزارم پای وظایف محول شده توسط تو وقتی کسی میگه چرا چشمات سیاه شده شده ... میزارم به حسابی بی خوابیهایی که از شیطنت تو میکشم اینها همه بهانه است ... من صد برابر اینها به تو بدهکارم ... ببخش مادرم که اینروزها از اسم و وجودت سوء استفاده میکنم ... سخت نیاز دارم به تکیه گاهی چون تو ...   &nb...
29 مرداد 1390

آقا پسری مامان ، برای تو

گل پونه گل من نگير بهونه گل من بيا نذار از غم تو بشم ديوونه گل من پونه من تورو به هيچ قيمتي از دست نميدم تو فقط مال مني تورو به هيچ كس نميدم ميدونم خدا تورو واسه دل من آفريد حتي اگه خدا بخواد تورو بهش پس نميدم گل من پونه ي من عزيز دردونه خدا مثل تو فقط تو دنيا ساخته يه دونه مي درخشي توي جمع ، عاشق برات فراوونه اما تو مال مني تمام دنيا می دونه پونه از راه رسيده خونه چراغونه آسمون شهرمون ستاره بارونه عاشق رنگ چشاش اين دل داغونه واسه من پونه ي من عزيزتر از جونه گل پونه گل من نگير بهونه گل من بيا نذار از غم تو بشم ديوونه گل من ...
25 مرداد 1390

سلام

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی سلام مامانی جون عزیز دلم ببخشید بازم دیر کردم بازم دیر به دیر به وبلاگ سر می زنم و کمتر از لحظه های قشنگ زندگیت می نویسم ولی بدون اگه دیر می یام اگه کمتر می نویسم به خاطر این نیست که به یادت نیستم وقت کافی ندارم تمام لحظه های با تو بودن قشنگ و زیباست و نوشتنی ولی کارم خیلی زیاده ببخشید.دوستت دارم       ...
25 مرداد 1390

سلام

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی سلام مامانی جون عزیز دلم ببخشید بازم دیر کردم بازم دیر به دیر به وبلاگ سر می زنم و کمتر از لحظه های قشنگ زندگیت می نویسم ولی بدون اگه دیر می یام اگه کمتر می نویسم به خاطر این نیست که به یادت نیستم وقت کافی ندارم تمام لحظه های با تو بودن قشنگ و زیباست و نوشتنی ولی کارم خیلی زیاده ببخشید.دوستت دارم ...
25 مرداد 1390

کلامی از جنس باران

  قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : اَلْبُشْري في وَجْهِ الْمُؤْمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّةَ، وَ بُشْري في وَجْهِ الْمُعانِدِ يَقي صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ ؛ حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمودند: تبسّم و شادماني در برابر مؤمن موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتيجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ايمني از عذاب خواهد بود. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 262
12 مرداد 1390

کلامی از جنس باران

قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : اَلْبُشْري في وَجْهِ الْمُؤْمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّةَ، وَ بُشْري في وَجْهِ الْمُعانِدِ يَقي صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ ؛ حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمودند: تبسّم و شادماني در برابر مؤمن موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتيجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ايمني از عذاب خواهد بود. مستدرك الوسائل، ج 12، ص 262
12 مرداد 1390

امیر محمد و ماه مبارک رمضان

با عرض تبریک فرا رسیدن ماه مبارک رمضان به همه مامان و باباهای مهربون تو اولین روز ماه مبارک رمضان امیر محمد تو کلاسهای ختم قرآن شرکت کرد دست مامان بزرگ درد نکنه که تو نبود مامان مریم با بردن آقا پسرمون به این جلسات پر از نور از الان اونو با معنویت آشنا می کنه انشاء الله همه نی نی کوچولوها و مامان و باباهاشون زیر سایه خدا و کلام خدا باشند.             ...
12 مرداد 1390

امیر محمد و ماه مبارک رمضان

با عرض تبریک فرا رسیدن ماه مبارک رمضان به همه مامان و باباهای مهربون تو اولین روز ماه مبارک رمضان امیر محمد تو کلاسهای ختم قرآن شرکت کرد دست مامان بزرگ درد نکنه که تو نبود مامان مریم با بردن آقا پسرمون به این جلسات پر از نور از الان اونو بامعنویتآشنامی کنه انشاء الله همه نی نی کوچولوها و مامان و باباهاشون زیر سایه خدا و کلام خدا باشند. ...
12 مرداد 1390

من و آقا پسرو و سه روز تعطيلي(روز دوم)

و اما روز پنجشنبه خوشحاليمون مضاعف شد چون بابا علي هم خونه بود و مي دونستيم ديگه خيلي خيلي خوش مي گذره صبح كه آقا پسرو از خواب بيدار شد بعد از خوردن صبحونه   شروع به بازي كردن كرد و بعدش رفتيم تا براي امير محمد كفش بخريم و بعد از گشتن يه جفت كفش كوچولو   و موچولوي نانازي براش خريديم قربون اون پاهاي خوشگلت بشم من عزيزكم بعداز ظهر هم من و بابا و امير محمد سه تايي با هم رفتيم پارك و حسابي امير محمد تاب بازي كرد تا نزديك غروب تو پارك بوديم براي آخر شب هم باباي ما رو برد رستوران و يه شام خوشمزه باهم خورديم . مرسي بابا كه كنارمون بودي     ...
10 مرداد 1390

من و آقا پسرو و سه روز تعطيلي(روز دوم)

و اما روز پنجشنبه خوشحاليمون مضاعف شد چون بابا علي هم خونه بود و مي دونستيمديگه خيلي خيلي خوش مي گذره صبح كه آقا پسرو از خواب بيدار شد بعد از خوردن صبحونه شروع به بازي كردن كرد و بعدش رفتيم تا براي امير محمد كفش بخريم و بعد از گشتن يه جفت كفش كوچولو و موچولوي نانازي براش خريديم قربون اون پاهاي خوشگلت بشم من عزيزكم بعداز ظهر هم من و بابا و امير محمد سه تايي با هم رفتيم پارك و حسابي امير محمد تاب بازي كرد تا نزديك غروب تو پارك بوديم براي آخر شب هم باباي ما رو برد رستوران و يه شام خوشمزه باهم خورديم . مرسي بابا كه كنارمون بودي ...
10 مرداد 1390